عاشقانه

یا محمد

یا محمد رحمه للعالمین یا محمد نور چشم عالمین یا محمد ای که در وصفت علی گفت هستم بنده و عبد نبی گفت هستم بهتر از هر مرسلی لیک هستم بنده و عبد نبی...
11 مهر 1402

مبارک

 دهم ربیع سالروز مبارک ازدواج محمد امین ص و ام المومنین خدیجه س بر محبینش مبارک باد .... دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمی خرم نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم دانهء عشق کاشتم، در قفست رها شدم با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه ایست با تو پر از قصیده ام، با تو غزل سرا شدم ای که ملول می‌شوی از نفس فرشته‌ها باور من نمی شود، همنفس خدا شدم سفرهء دل برای من، باز کن آیه ای بخوان حرف بزن که مَحرمِ زمزمهء حرا شدم قطرهء من فرات شد، ذرّه ام آفتاب شد پیش تو سیّدالبشر، سیّدة النّسا شدم پشت سرت من و علی، ...
4 مهر 1402

شکر

حساب عمر خود روزی نمودم که بینم چیست از این عمر سودم بِدیدم رفته از کف مایه ی من شده ضایع همه سرمایه ی من نه از بُستان ایمان، میوه چیدم نه طعم زهد و تقوا را چشیدم نه کار نیک شد جاری بدستم نه از دام هوای خویش رَستم شدم محزون و زار و دل شکسته همه درها به رویم گشت بسته به ناگه تابش نوری چو خورشید به قلب تیره ی من نور بخشید نظر کردم ببینم نور از چیست بِدیدم نور از مهر حسینی ست چگونه شکر این نعمت گذارم که یارب من حسین را دوست دارم مهدی عدالتیان
27 شهريور 1402

...

ای ماه بنی‌هاشم خورشید لقا عباس ای نور دل حیدر شمع شهدا عباس از محنت و درد و غم ما رو به تو آوردیم دست من مسکین گیر از بهر خدا عباس
22 شهريور 1402

اندر احوالات این روز ها

من یکسالی بود پیگیر درمان برای بارداری بودم پاپ اسمیر سونو آزمایش پرولاکتین و...و دارو میخوردم ولی ماه قبل دچار بارداری خارج رحمی شدم و چند روزی بیمارستان بستری بودم ...حالا بخاطر عوارض دارویی که توی بیمارستان گرفتم تمام مفاصلم درد میکنه...و یه سری مشکلات دیگه...دکتر بهم دارو داد و بهتر شدم خیلی ولی با تموم شدن دارو دوباره علائمم داره برمیگرده..امیدوارم خدا کمکم کنه دوباره سلامتیم رو کامل بدست بیارم و از فضل خودش بی نیازم کنه
4 شهريور 1402

هیهات

یادم ز وفای اشجع الناس آید  وز چشم ترم سوده الماس آید آید به جهان اگر حسین دگری هیهات برادری چوعباس آید..
6 مرداد 1402

یا رقیه

انتقامش را گرفت این‌گونه با اعجازِ آه آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه قصۀ کرب‌وبلا را دختری تغییر داد کاخ‌ها ویرانه شد، ویرانه‌اش شد بارگاه چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه دختر اِنّا فَتَحنا اشک می‌ریزد ولی گریه‌های او ندارد رنگ زاری هیچ‌گاه بر سرش می‌ریخت خاک از بام‌ها، می‌سوختند دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه بین طوفان، غنچه و گل سر در آغوش هم‌اند او به زینب یا که زینب می‌بَرَد بر او پناه تا شود زهرا، فقط یک کارِ باقی مانده داشت شان...
30 تير 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عاشقانه می باشد