عاشقانه

دلگیر

1397/12/20 23:57
نویسنده : فاطمه
219 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح تا شب تو خونه تنها بودم..همسرم اومد اونم سریع خواب رفت..خیلی منتظر بودم بیاد ولی وقتی اومد سریع خواب رفت...منم دوباره دلم گرفت...دلم میخواد برم سفر ولی راستش مشهد ولی قراره بریم راهیان نور...یکشنبه راه میفتیم...اصلا حسش نیست!

کاش خدا بیشتر کمک کنه

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

یک مادر
24 اسفند 97 6:29
این حسی هست که خیلی وقت ها به ما خانوم ها دست میده و احساس میکنیم که درک نمیشیم...
با همسرتون صحبت کنید و حرف دلتون رو و انتظاراتتون رو بهش بگید اجازه ندید این دلگیری های کوچک بمونن و روی هم جمع بشن و کهنه بشن و یک روز از یک جای دیگه به بهانه ی دیگه ای سر باز کنن

اونوقت خرابی و زخمی که توی زندگیمون به جای میذارن خیلی بزرگتر خواهد بود...

 
فاطمه
پاسخ
نمیدونم چی بگم...!
یک مادر
25 اسفند 97 10:00
منظورتون رو دقیقا تفهمیدم اما اگه منظورتون اینه که نمیدونید به همسرتون چی بگید 
به نظرم خیلی خوبه که باهاشون صحبت کنید صاف و ساده همینجور که اینجا مینویسید
و بهشون بگید که دوست ندارید هیچ چیزی بین شما فاصله بندازه حتی افکار ساده و دلگیری های کوچیک و برای همین حرفتون رو بهش گفتید

من خودم سعی کردم همیشه حر دلم رو به همسرم بگم البته گاهی هم براش نوشتم!
شاید گاهی اشک هر دوتامون برای لحظاتی در اومده اما حس میکنم همون اشک ها همه ی دلخوری ها رو شسته و پیوندمون رو محکم تر کرده
فاطمه
پاسخ
معمولا صبر میکنم احساساتم فروکش کنه و منطقی حرف بزنم...ولی گاهی هم احساساتم رو صریح بیان میکنم...
یک مادر
25 اسفند 97 13:14
خیلی خوبه که با گفتگو این پیوند رو تازه نگه میداری
برات آرزوی آرامش و خوشبختی دارم🌹
فاطمه
پاسخ
ممنونم عزیزم..همچنین🌷
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عاشقانه می باشد