عاشقانه

عضو جدید

1397/12/11 23:42
نویسنده : فاطمه
192 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بچه جاریم بدنیا اومد خداروشکر...کلا این چند روز حال مزخرفی داشتم الان به دلایل مختلف بدتر شدم...ظهر که از دست مامانم و کاراش دلگیر بودم..شبم یه سر اومدیم خونه مادرشوهرم،حس بدی بود هی حرف از بچه جاری بود..منم به ظاهر خوشحال و خندان!اما خب حس مزخرفی بود هی از قیافه بچه و اینکه به باباش رفته و...منم حس و حال بدی داشتم..دیگه الان اومدم تو اتاق خوابیدم!نمیدونم حس و حالم به این موضوع ربط داره یا نه!

احساس میکنم خدا تنهام گذاشته عجیییب!

احساس میکنم هر چی میخوام بهم دیر میده!خیلی احساس تنهایی و پوچی دارم،،نمیدونم تهش به کجا میرسه..دلم میخواد یه فلوکسیتین بخورم...آروم بشم،نمیدونم چرا زندگیم ایتقدر بد و متفاوت پیش میره...این وبلاگم دوتایی زده بودیم یه وقتی یه چیزی بنویسیم بخونیم اون که اصلا انگار یادش رفته قبلا میگفتم پست گذاشتم بیاد بخونه الان دیگه نه شده محل درددل خودم!

احساس میکنم از بعضی اقوام تنفر دارم

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عاشقانه می باشد