چرا!؟
سلام
روز مادر بچه خواهرم خداروشکر به دنیا اومد و من خیلی خوشحالم ازین بابت..خیلی عزیزو نازنازیه..زود زود دلم براش تنگ میشه...اون روز روز تولد همسر عزیزم بود و شب قبلش براش یه تولد کوچیک تو خونه مامانم گرفتم و کیک و کادو..اونم برام گل خرید...
از حس و حال این روزام باید بگم که حس حال بد و عجیب غریبیه...نمیدونم چرا اینجوری شدم!اصلا انگار کلا احساس پوچی میکنم!نمیدونم بابت گناهه یا چیز دیگه..نمیدونم بچه میخوام یا نه!اصلا نمیفهمم چی میخوام خودم!استغفارم میکنم ولی خب همونم هنوز!نمیفهمم باید چکار کنم!تکلیفم با خودم معلوم نیست،،احساس بی هدفی دارم!حال هیچ دعا خوندنی هم ندارم...انگار وسواس فکری هم گرفتم!نمیدونم باید چکار کنم سبک بشم و حالم خوب بشه،،شاید اگه برم سفر خوب بشم ،شایدم نه!
انگار که احساس کنم زندگی ارزش اینهمه تلاش نداره و یا مثلا هر خوشی با هزار تا بدبختی همراهه و یا مثلا هر ارامشی،ارامش قبل از طوفانه!انگار که از اینده بترسم و از از دست دادن نعمت ها!شاید مال کم بودن توکله،،یا اصلا شاید مال سبک زندگی و تغذیه و...باشه یا حتی بخاطر چشم خوردن!
دلم میخواد بشینم گریه کنم اما حتی گریمم نمیاد..درددل با خدامم نمیاد...نمیدونم چمه..خداکنه خوب بشم زود