شکر
حساب عمر خود روزی نمودم که بینم چیست از این عمر سودم بِدیدم رفته از کف مایه ی من شده ضایع همه سرمایه ی من نه از بُستان ایمان، میوه چیدم نه طعم زهد و تقوا را چشیدم نه کار نیک شد جاری بدستم نه از دام هوای خویش رَستم شدم محزون و زار و دل شکسته همه درها به رویم گشت بسته به ناگه تابش نوری چو خورشید به قلب تیره ی من نور بخشید نظر کردم ببینم نور از چیست بِدیدم نور از مهر حسینی ست چگونه شکر این نعمت گذارم که یارب من حسین را دوست دارم مهدی عدالتیان