آزمون استخدامی
امروز زمزمه ی ثبت نام همسرم توی آزمون استخدامی یکی از ادارات بود و داشتیم حرف میزدیم که کدوم شهر رو بزنیم،یکی از شهرستان های استان خودمون یا جای دیگه...من پیشنهاد دادم که توی آزمون مشهد ثبت نام کن و اگه قبول شدی بریم مشهد...بعد داشتم برای خودم فکر میکردم که اگه مشهد رو قبول بشه و قرار بشه چند سالی بریم مشهد چقدر شیرینه و چه حس و حال خوبی داره..اصلا با تصورش هم کلی حالم خوب شد...با اینکه این چندوقت خیلی زندگی کسالت باری داشتم و حتی امید نداشتم حال و روحیه ام تغییر کنه این مثل یه جرقه بود برام که شاید اگه اتفاق بیفته کلی حالم رو بهتر کنه..یادش بخیر پارسال ایام اربعین رفتیم قم..واقعا اونجا خیلی حس و حال خوبی داشتم خونه خواهرشوهرم بودیم،اونا اومده بودن شهرمون و خونشون خالی بود ،توی خونه،توی حرم،توی خیابونا حتی واقعا حال روحیم خوب بود...ولی اینجا توی شهر خودمون حس و حالم میزون نیست!نمیدونم چرا،واقعا نمیدونم،سعی کردم خوابم رو تنظیم کنم ،تغذیه ام رو،اصلاح سبک زندگی کنم،سعی کردم همیشه خودم به نظافت شخصیم،نظافت و تمیزی زندگیم و خونم برسم،گاهی کندر و اسفند دود کنم،رفع انباشتگی کنم خونمو..حتی با پسرم بازی کنم و نقاشی بکشم ،ولی هنوز اون حال خوب رو بدست نیاوردم،گاهی فکر میکنم بخاطر آب و هوای کویری و خشک شهرمونه که روی روحیه و خلقیات آدم اثر میزاره ،وقتی سفر میرم خیلی حالم بهتر میشه..حالا چه برسه اینکه آدم همجوار امامش بشه..
همسرم خیلی اهل تغییر نیست و بیشتر مایل به سکون و راکد بودنه..منم همین بودم البته حتی بیشتر از اون،ولی الان دیگه از اون رکود و سکون خسته شدم..دنبال راهی ام که حالم خوب بشه واقعا،حیف جوونیمه که اینجور با حس و حال بد بگذره،گرچه این امید توی زندگیم خیلی کمرنگه حتی احتمال میدم فردا همسرم کلا آزمون استخدامی و حرفایی که زدیم یادش بره ولی خیلی دلم میخواست که این اتفاق میفتاد که بریم مشهد چند سالی یا حتی شهر همجوار شهر خودمون